سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یار وفا دار

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میان ا ینهمه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته وا سه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذا شتم مثل دستات سرده سردم

****

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز

فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه من چه حروم شد

مهلت بودن  با تو که تموم شد

ندونستم  باید از تو میگذشتم

وقتی از غربت چشمات مینوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته وا سه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذا شتم مثل دستات سرده سردم


? نویسنده: وفا

نوشته های دیگران
منوى اصلى
آرشیو یادداشت ها
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
خبرنامه ی وبلاگ